سيمای زن در فرهنگ و ادب آزربايجان – دکتر محمدرضا باغبان
سيمای زن در فرهنگ و ادب آزربايجان کریمی – دکتر محمدرضا باغبان
در طول تاریخ پر فراز و نشیب ما، زنان به عنوان نيمي از جمعيت كشورمان همواره در سايه قرار گرفته اند. زنان امروز ما وارث فرهنگ و انديشه هاي بازمانده از تاريخند و اجحافاتي كه در طول تاريخ بر زنان رفته است يكباره از فرهنگ امروزي زدوده نخواهد شد، اما نباید این را به فراموشی سپرد. اعتقادات، سنتها و خرافات حاكم بر جامعه، مسائل مختلف ازدواج و عدم داشتن حق طلاق، بيوهگي، هوو داشتن و هزاران بلاي ديگر كه دامنگير زنان جامعهی ماست لکهی ننگی بر تاریخ بشریت است. از نظر تاريخي نيز وضعيت اسفبار مادران و خواهران ما، البته که جاي تحقيق و بررسي و حل کامل دارد؛ انگشت نهادن بر بالندگي، شرف افزائي و افتخارآفريني زنان كه در شأن مقام و منزلت آنان است ما را از پرداختن به ظلم و ستمی که بر زنان شده است مبرا نمیکند.
ريشههاي ظلم و ستمي كه هنوز در جوامع بشري، از شرق تا غرب، بر زن روا ميشود در روابط جامعهی مبتني بر استثمار نهفته است. ايدئولوگهاي سرمایهداری، واژهی برتري جنسي را براي توجيه نظام استثماري خود ابداع كردهاند تا بتوانند با تبعيض بين زن و مرد به استثمارِ مضاعفِ خود ادامه دهند. در نظامِ آنان، زن به عنوان “جنس دوم” ايفاي نقش ميكند. علم نيز در دست آنان وسيله است تا به كمك علومی چون زيست شناسي، مردم شناسي و… از مرد دفاع كنند و به جاي آشكار كردن حقيقت، سعي در پنهان كردن آن دارند. به گفتهی اين افسانهسازان، زنان به دليل ساختمان بدني و وظايف مادري، از نظر فيزيكي ضعيفتر از مردان هستند. اين مسئله را چنان طرح ميكنند كه عجز زنان ميراث دوران گذشته است كه او را بيدفاع و وابسته به جنس برتر – مرد كرده است؛ به زبان ديگر: طبيعت و نظام آفرينش مسئول محكوميت هميشگي زن و حقير شمردن اوست.
روشن است كه مؤنث و مذكر از نظر فيزيكي با يكديگر فرق دارند اما اين ستم را پروردگار و طبيعت بر زن روا نداشته است بلكه اين ستم، نتيجة نهادهاي اجتماعي و قوانيني است كه به دست مردان در جوامع پدرسالاري و طبقاتي ايجاد شده است و گرنه در اجتماعات اولية بشري وجود نداشته است.
انسان را خدا آفريده است و كار، او را ميسازد و ميپرورد. اساساً حيوانات بردة طبيعت هستند اما انسانها اين رابطه را معكوس كردهاند. انسان از طريق تلاش در طبيعت نفوذ كرده و كنترل آنرا در دست گرفته است. امروزه دانشمندان مردمشناسي از جمله شرود واشبورن (Scherood Washburn)، ويليام هاولز (William Howells)، كنت وكلي (Cnneth Oakley)، گولدن چايلد (Goldon Childe) به نظريه كار و تحول انسان حيواني به انسان سازنده و متفكر پرداختهاند. به نظر اين انديشمندان به موازات تغييراتي كه انسان در محيط زيست خود ايجاد كرده ، در طبيعت داخلي خود نيز تغييراتي به وجود آورده است كه از همه مهمتر، خوي اجتماعي انسان جايگزين واكنشهاي حيواني او گرديده است. انسان با فعاليتهاي توليدي شكل گرفته و تا جايي تكامل يافته است كه ديگر بندة ساختمان فيزيكي و بيولوژيكي خود نيست بطوريكه مارشال سالينز (Marshall Sahlins) ميگويد: “آزاد شدن اجتماع انساني از كنترل مستقيم عوامل بيولوژيكي تحول عظيمي بود، زندگي اجتماعي انسان توسط فرهنگ انسان، تعيين ميشود نه از طريق ساختمان بيولوژيكي او”. اين نظريه نقطه شروعي است كه افسانه “ساختمان بدن زن تعيين كنندة سرنوشت اوست” را به باد فراموشي ميسپارد.
به شهادت تاريخ، مردان در رقابت براي رسيدن به زنان با همجنسان خود ميجنگند. اين صرفاً يك غريزه جنگجويي است و جنس مذكر به خاطر غريزهاش تمايل به دسترسي به زن دارد. اين خصلت جنگجويي باعث گرديد كه مردان تمايل كمتري به گردهمايي داشته باشند اما زنان به دليل موهبت مادري با اولاد خود مجموعهاي را تشكيل ميدهند و همواره رابطه مادر – فرزندي را رشد ميدهند و جامعه را ميسازند. در دنياي حيوانات نيز ميبينيم حيوان نر تنها به حفظ خويش ميانديشد و حيوان ماده به دليل احساسات مادرانه بايد به فكر حفاظت خود و بچههايش نيز باشد. به همين خاطر حيوان ماده معمولاً باهوشتر، زيركتر و حيلهگرتر از حيوان نر است.
شكارچيان معترفند كه حيوان ماده اي كه به همراه بچههايش باشد محتاط تر و خطرناك تر است . نظريات انديشمنداني چون رابرت آردري (Robert Ardrey) رابرت بريفالت (Briffaut Robert) سر سالي ذوكرمن (Sir Sally Zucheerman) مؤيد سخنان ماست.
در جمعبندي صاحبنظران ” نظريه زهدان ” نيز ميبينيم آنان معتقدند زنان در مبارزه براي بقاء به خاطر قدرت توليد مثل از امتياز خاصي برخوردار هستند و لذا در مرحله گذار از ميمون به انسان، اين ماده بود كه رهبري را بر عهده گرفت و از طريق فعاليت كاري از شيوه زندگي طبيعي به شيوه زندگي انساني تحول يافت. بشر از طريق زاد و ولد از دنياي حيواني به اجتماع مادرسالاري انسانهاي عهد باستان رسيد اما اينك زن در دوره پدرسالاري، به بهاي از دست دادن ارزشهاي انسانيش در زندگي فعال اجتماعي، صرفاً مجبور به انجام تعهدات مادري گرديده است.
مادر در طول تاريخ، وظيفه بزرگ حفظ جوامع را هر چند كوچك و خرد به عهده داشت اما بعدها همكاري بنام پدر براي مادر مييابيم و اين همكاري زماني آغاز شد كه مردان از غرايز حيواني آزاد شدند و رفته رفته صفات مشخصه انساني را برگزيدند و اين تحول مرد، صورت نميگرفت مگر اين كه زن او را متحول كرده باشد.
زنان كاشف و مبدع كشاورزي بوده و توانستهاند به مرور زمان برخي از حيوانات را اهلي سازند و از نيروي آنها براي غذا، پوشاك و كار استفاده نمايند. ويل دورانت قسمت اعظم پيشرفتهاي اقتصادي در اجتماعات ابتدائي را به دست زنان ميداند.
ريسندگي و بافندگي، دوخت و دوز، كوزهگري، سبدبافي، درودگري و خانه سازي از ابداعات زنان است. وي به صراحت ميگويد: كانون خانوادگي را نيز زن بوجود آورده و بتدريج نام مرد را در فهرست حيوانات اهلي وارد كرده، به او ادب آموخته و هنر معاشرت و آداب اجتماعي را كه بنيان معرفتالنفسي و ملاط مدنيت است به او تعليم كرده است.
زن در جوامع ابتدائي با توجه به وضع خاص خود در كشت كشاورزي، رام كردن حيوانات ، نگهداري از فرزندان و تشكيل نخستين جوامع اسلامي در مسائل مختلف زندگي برتريهايي به دست آورد. در دوراني كه فراهم آوردن غذا به همان اندازه مصرف بود فرقي بين افراد خانواده وجود نداشته است اما وقتي پاي كار و تلاش به ميان مي آيد مارد قدم جلو مينهد و براي رعايت عدالت در بين افراد جامعه كوچك خود كه متشكل از والدين، فرزندان، خواهران و برادران بوده است مادر به عنوان رهبري كننده و توزيع كننده غذا بين آنها ايفاي نقش ميكند. هموست كه وقتي مردان براي شكار بيرون رفتهاند مسئول روشن نگهداشتن آتش، پخت و پز، جمع كننده نباتات و هيزم و ميوه و خوراكي است و مردان مسئوليت شكار، دفاع از حريم خانواده و كارهاي زمخت و خشن را به عهده دارند. اين دوره، دوره مادر سالاري است.
دورهی مادرسالاري زياد طول نميكشد زيرا مرد به خاطر قدرت جسماني و دفاع از خانواده در برابر هجوم قبايل ديگر اهميت پيدا ميكند چون در اين دوره دفاع و جنگ عمده شده است و رياست دفاع از خانواده را مردان برعهده ميگيرند، فلذا رهبري خانواده نيز به دست مرد ميافتد. با گذشت زمان مسئله كوچ و اسكان، هجوم و دفاع عمده تر شده رهبري پدر نيز عمدهتر ميگرديد، مرد بيشتر اهميت يافت اما هنوز زن و مرد از حقوق برابر برخوردار بودند.
برافتادن مادرشاهي يا مادرسالاري، شكست تاريخی جنس مؤنث بود. مرد فرمانروايي نه تنها قبيله، بلكه خانه را هم به دست آورد و زن تنزل مقام يافت و برده شد. ارزش اجتماعي زن در گرو تعداد فرزندان، به ويژه فرزندان ذكور بوده است و گاه مردان زنان متعدد را زير سقف گرد ميآوردند. اما يكتا همسري پيشرفت عظيم تاريخي بوده است كه انسانها بدان دست يافتهاند.
اين روند تقسيم كار در ميان همه ملل جهان كمابيش يكسان بوده است. آثار بدست آمده از نياكان ما حكايت از اين دارد كـه زنــان از استقلال خوبي برخوردار بودهاند. زنان سومري حتي به مقام مَلِكي ميرسيدهاند. در ميان تركان اورال آلتايي، بسياري از حــاكمان و فـرمانروايان زنان بودهاند. زنان همدوش مردان در كارزارها ميجنگيده و از ايل و زمين خود دفاع ميكردهاند. آثار مكشوفه از گذشتگان نشانگر ايــن است كــه زن و مرد تـــرك دست در دست هــم زنــدگي و حـكومــت را ميچرخانيدهاند.
آثار به دست آمده ار سرمتها و سكاها نشان ميدهد كه زنان همچون مردان داراي حقوق برابر بوده و از احترام مساوي برخوردار بودهاند. آثار كشف شده از سه هزار سال پيش در سرزمينهاي تركنشين كه شامل زينت آلات ، مجسمههاي مختلف انسان و حيوانات به ويژه مجسمههاي اسب و گوزن و ظروف سفالي داراي نقش و نگارهاي برجسته، فرش و قالي، كمربند، گيره، سينهبند و غيره نشانگر اين است كه چه مردان و چه زنان لباسهاي گشاد ميپوشيدهاند شلوار از لباسهاي اصلي مردان و زنان بوده است مجسمه يا نقش و نگاري از پيكره زن بدست نيامده است كه نشان ندهد لباس براي دلربايي و طنازي بوده باشد يا قسمتي از پيكره زن پوشيده نباشد.
آثار تمدن 1500 سال پيش از ميلاد مشابه تمدن سمريها با فرهنگ و تمدن ماوراء قففاز مرتبط ميگردد و مركز آن گنجه و قرهباغ بوده است. آثار به دست آمده از قرن هفتم پيش از ميلاد نشانگر اسكان سيتها در قفقاز و آسياي صغير است. بسياري از باستانشناسان قسمت عظيمي از مفرغهاي مكشوفه در قفقاز را به سيتها و سومريها نسبت ميدهند؛ دانشمندان و باستانشناسان با تكيه بر اين آثار به برابري حقوق زنان و مردان اشاره ميكنند. همچنين در آثار چيني، به ويژه در اثر مورخ معروف چين، (سوماتسين) از وضع ظاهري زنان در حكومت هيونگ نوها در قرون پيش از ميلاد سخن رفته است. سوماتسين از شجاعت، پاكدامني زنان سخن ميراند، به جنگجويي آنان اشاره ميكند و اظهار ميكند كه لباس زيباي آنان تمامي اندامشان را ميپوشاند و از نظر اجتماعي بين پسر و دختر اختلافي نبود. دختران همچون پسران در ميدان جنگ رشادت نشان ميدادند. شمشير ميزدند و اسب ميراندند و در رهبري و دفاع از ايل و قبيله دختران و پسران از هم قابل تشخيص نبودند. يكتا همسري صفت ثابتي است كه در طول تاريخ در ميان همه قبايل ترك جهان جلب توجه ميكند. تنها بعد از ظهور اسلام است كه تعداد زوجات را ميتوان در ميان تركان يافت .
زنان در میان گوتتیها از احترام خاصی برخوردار بودهاند. همچنانکه گیرشمن میگوید در قشون گوتتیها زنان نیز شرکت میکردند و از وطنشان دفاع مینمودند. به گفتهی او زنان در کل در اجتماعات مردم گوتتی ارزش والائی داشتند.
داستان گیل گمیش شاید قدیمی ترین داستان انسان باشد که به صورت الواح نوشته در 4000 سال پیش از میلاد نوشته شده و امروزه از خویشاوندی سومریان با ترکان سخن به میان میآید. داستان گیل گمیش در تمام زبانهای جهان تاثیر نهاده و امروزه یکی از برجستهترین موضوعات زبانی جهان معاصر است. آنچه ما را به بررسی این داستان در اینجا فرامیخواند سیمای زن در این داستان است. زیرا هرچند که قهرمان اصلی داستان گیل گمیش و دوست او انکیدوست، اما تاثیری که زن در روند داستان ایجاد کرده است غیر قابل انکار است.
خدابانویگان خصوصیات خاص خود را دارند. نین سان خدابانوئی است که شخصیت واقعی مادر را ایفا می کند. زن در اینجا ماهیت خاک – مادر را دارد. او از کشاورزی و زایندگی خاک سخن میگوید و بالاخره نشان میدهد که زنان مبدع کشاورزی بودهاند. نین سان خدابانوئی صادق، مادری عاقل، با شکوه و با جلال است. گیل گمیش که دو سوم وجود خود را از خدایان گرفته است، با آنکه شاهی پرغرور است تمام امور را با مشورت مادر به سرانجام میرساند. مادر نزدیکترین مشاور و رهبر فرزند خویش است. بنابراین مهمترین و مقدسترین شخصیت اسطوره گیل گمیش مادر است. دیگر شخصیتهائی هم که نقش زایندهای در این اسطوره دارند شخصیتهائی مقدس و قابل احترامند.
در دیگر داستانها و اسطورههای ترکان، زن هستی پاک و مقدسی است که تمامی پاکیها و تقدسها را او خلق میکند و انسان بیوجود این تقدسها و پاکیها قابل تخمین نیست. در داستانهای ترکان، زن وجودی الهی است. در داستان آفرینش آق آنا است که اندیشه و الهام خلقت را به انسانها مبذول میدارد. نخستین زن اوغوزخاقان، زنی است که تاریکیها را درنوردیده، ظلمت را پاره کرده و از نوری که از آسمان فروافتاده است خلق گشته است. زن دوم او از درختی مقدس در وجود آمده است. در داستانهای یاکوتها آق اوغلان از زنی که از نوری برآمده و در درون درخت زاده میشود. زن در این داستان در طبقه هفتم آسمان جای دارد. با این اوصاف، زن را قدسیتی والا داده می شود. منظرهای زیبا از زن در داستانهای ترکان وجود دارد و آن، اینست که زن همواره در کنار مرد قرار دارد، منبع الهام و قدرت مرد نیز هموست.
بر اساس باورهای ترکان، خان و خاتون اولاد زمین و آسمانند. در داستان دلی دومرول در دده قورقود، قهرمان داستان برای تعویض جان با جان، مادرش را میبیند که آماده ی جان سپاری در راه فرزند خویش است. باز در داستانهای ترکان – آذربایجان میبینیم که قهرمانان زنی را خواستارند که شمشیر می کشد، اسب سواری میکند و قهرمانیها نشان میدهد. بانو چیچک نمونهای از این زنان است.
در داستان ماناس از قهرمانان قیرقیز، زن نگهدار ناموس ایل و ملت است. در میان قزاقها ارزش زن را میتوان در این ضربالمثل یافت که: نخستین غنای انسان سلامتی و دومین غنای او زن است.
مردان همواره در میان ترکان تنها سوگندی که میخوردند ناموس و زنشان بوده است. در جنگها بزرگترین ذلت برای ترکان آن بوده است که زنانشان اسیر گردند. در داستان اوغوزخان آنان را که به ناموس مردم تجاوز میکنند تنها با کشتنشان به رضایت میرسند. مورخ ایرانی – گردیزی مینویسد: معلوم است که زنان ترکان بسیار عفیفند. او با گفتن چنین سخنانی از پاکی اخلاق و تمیزی زنان ترک تعریف میکند. این داستان بیخود نیست. حتا نام زنان نیز از نظر او نشانگر عفت و پاکی زنان است و نامهائی چون هون، ساییر، آریق، آریک، اویقور، سیلینک، قازان سیلو و . . . بیسبب نیست. ابن بطوطه مینویسد: اینجا به حال غریبی برخوردم و آن احترامی است که ترکان به زنان خود میگذارند. در اینجا ارزش زنان بسی والاتر از مردان است.
در اجتماعات ترکان پیش از اسلام کاری بیاذن و وجود زن انجام نمیگرفت. زن، مکمل مرد به شمار میآمد. او همواره در کنار مرد بود. در کنار خاقانهای ترک در برابر ائلچیان خارجی همواره همسر خاقان نیز حضور داشت. در مراسم مختلف عبادی – سیاسی، زن در سمت چپ خاقان مینشست. تاریخ نشان میدهد که مقاوله نامهی هونها – مته خان با چینیان را همسر مته خان امضا کرده است.
ابولغازی بهادرخان هم در کتاب معروف شجرهالتراکمه از هفت زن بزرگ که به مقام خاقانی دست یافتهاند نام میبرد و نام آنان را : بوینو اوزون بورلا، بارچین، سالور، شاباتی خاتون، کونین کورکلی، کوچه بولادی، قوغاتلی خانیم می شمارد.
جالب است که زنان در میان ترکان صاحب ملک و اموال خویشند. با زادن هر فرزندی بر املاک آنان افزوده میشود و شوهر میبایست این حق او را ادا نماید. حقی که بعدها با پذیرفتن اسلام از بین رفته است. قوانین خاصی در این مورد وجود داشته است.
سیمای زن در اسطوره و حماسه
همواره مورخان، روانشناسان، جامعه شناسان و پیروان مکاتب مختلف هر یک از دیدگاه تخصصی خویش صعود و سقوط مقام و منزلت زن را معلول شرایط و تحولات اقتصادی – اجتماعی، سیاسی و غیره دانسته و لذا دیدگاه مشترکی نداشتهاند. برخی از پژوهندگان این موضوع نیز با دیدگاه ملیگرایانه، زن ملت خود را در جایگاهی والا نشانده و برخی در نگاه به ملت دیگر در تحقیر فرهنگ دیگری نظر داشته است. در هر صورت، این دیدگاهها، برخی از جلوههای فرهنگی و باشکوه را از نظر انداخته و یا بیخود بالا بردهاند.
بیتردید محیط طبیعی، اوضاع جغرافیایی، عوامل آب و هوایی و اقلیمی از بنیادی ترین عوامل شکل گیری فرهنگ، شیوهی زندگی و روش تولید مادی و معنوی جوامع انسانی بوده است و نمیتوان فارغ از این شرایط به بررسی فرهنگ و نحوهی دید انسانها در موضوع خاص نگان انداخت. از این زاویه آذربایجان و ملت غیور آن در طول تاریخ دیرین خود زندگی متنوع و پر حوادثی را گذراندهاند و صلابت کوهها، گسترهی دشتها، درازای تاریخ، تنوع فرهنگهای موجود در آن – به عنوان منطقهای که چارراه گذر اقوام مختلف بوده – در شکلگیری نوع زندگی، نگرش، طرز معیشت و فرهنگ منطقه تاثیر نهاده است. داد و ستد مردم با پیوند با ملتهای دیگر تردید ناپذیر است و سرزمینهای کاسپین، در رابطه با ملل سومریها، ایلامیان، گوتتیها، هورریها، سکاها، هونها، مانناها و مادها تا امروز بر بینش مردم این مناطق در رابطه با مقام و منزلت زن و جایگاه او تاثیر پذیرفته و تا امروز پیش آمده است. نشانههای مدنیت سومریها، گوتتیها، مانناها را میتوان در مدنیت و فرهنگ امروزی مردم مشاهده و جستجو کرد. محققان و باستان شناسان با مطالعه ی زندگی مردم آسیای میانه تا قلب اروپا و افریقا و آمریکا تفاوتهایی را در انواع تحولات اجتماعی یافتهاند. در سرازیر شدن مردم از آسیای میانه به ایران امروز و حرکت به سمت اروپا، در مقاطع مختلف تاریخی رنگ و نشانهی ترکان را مورد مطالعه قرار دادهاند. در این مسیر، آمودریا، فلات ایران، قفقاز، آناتولی، بین دجله و فرات مناطق عطف در شکلگیری فرهنگ این ملت به شمار میآیند. از این گذشته فرمبندی مدنیت و گذراندن دورههای مختلف شکار، بردهداری، کشاورزی تا تمدن امروزین، پیشرفت فرهنگ را همراه داشته است. تردیدی نیست که در نگان مرد به زن به عنوان نیمی از انسانهیت، در دورههای مختلف تاریخی با دیدگاه امروزی اش متفاوت باشد. با گذشت زمان و آمیزش اقوام و ملل مختلف جهان، فرهنگ آنان نیز در هم آمیخته و هنر و مدنیت تازهای را پدید آورده است. شاید توجه به ذات یک ملت و اهمیت دادن بیشتر از واقع بدان تعصب ملی به حساب آید. اما شکی نیست که سیمای زن در تاریخ آذربایجان را باید از درون متون تاریخی بیرون کشید. در دوران پیش از تاریخ، زن ترک از موقعیتی والا و ارزش بالاتری برخوردار بوده است. اوسن که حفظ خانواده و حتا قبیله را بر عهده دارد. اوست که فرزندان را تربیت میکند و از آمیخته شدن خون قبیله با قبایل دشمن جلوگیری میکند. کشفیات بدست آمده از اطراف دریاچه اورمیه نشان میدهد که الهههای ترکان در این سرزمین مونث بوده اند. بیتردید پیدا شدن انسان بر پهنهی کرهی خاکی همزمان با تشکیل خانواده بوده است. دفاع از حریم خانواده در برابر حیوانات درنده و حوادث طبیعی وظیفهی پدر و مادر بوده و طبق قوانین نانوشته برای نظم و انضباط و حفظ جان فرزندان و جنبههای اخلاقی مادر و پدر مسئول حفظ خانوادهاند. بزرگ کردن فرزندان و تربیت او، از شیر دادن تا حفاظت از او رابطهی مادر و فرزندی را عمق بخشیده و مادر را در راس خانواده قرار میدهد و طبیعتا فرزندان اورا بر پدر ترجیح میدهند. او نیز متقابلا با بخشیدن از شیرهی جانش بر آنان، همواره فداکاری را تا دم مرگ به انجام میرساند. نظم خانواده بر ابتکار و توانایی مادر استوار میگردد. بنابراین تک همسری امری است که پدر را اجازهی حضور در خانواده میدهد. اگر نظم نباشد خانواده نظام نمی گیرد و فرزندان زنده نمیمانند. بنابراین مادر است که حافظ این جامعهی کوچک میباشد. اوست که در اطراف زندگا خود به گردآوری میوه و سبزی همت میگمارد، حیوانات پرورش میدهد، آنان را اهلی میکند تا از شیر و گوشت و پشم آنها بهره بگیرد و احتیاجات خانواده را برطرف نماید. زراعت را مادران پدید آوردند، بافتن ریسمان، سپس اختراع پارچه و آنگاه دوخت و دوز از ابتکارات زنان است. دوخت لباس، برپاکردن چادر، سبدبافی، کوزهگری، ساخت ظروف پخت و پز، خانه سازی از اختراعات زن است. این اختراعات در اندیشههای اکثر اندیشمندان زاییده ی ذهن خلاق زن است.
محققان، زمینکاوان و باستانشناسان از پیشرفتهای مدنیتهای مختلف در آذربایجان سخن راندهاند. از ارزش زنان در میان این مدنیتها کم نگفتهاند. دورهی زنسالاری در این سرزمین طولانی مدت بوده است. به نظر همین اندیشمندان نگهبانی آتش، پخت و پز، جمعآوری میوه و سبزیجات، و در نهایت کشاورزی از قوهی ابتکار زنان آذربایجان شمرده شده است. او برای حراست از داشتههای خانوادهاش تا پای جان نیز می جنگیده است. با افزایش دارائیهای بشر، زنسالاری جای خود را به مردسالاری میدهد. تاریخ رنگ عوض میکند و ظلم و ستم پا میگیرد.
تا جائی که متون تاریخی و یافتههای علمی نشان میدهد تکهمسری در میان ترکان متداول بوده است. زنی که حافظ خانواده بوده است تازه واردان این سرزمین – هخامنشیان شکستند و مردسالاری را پیاده کردند و لاجرم چند همسر گزینی نیز جایگزین تک همسری شد. هخامنشیان چند همسری را پذیرفته بودند و شیوهی غالبی بین آنان بود، حتا در دورههای مشخصی همچون ساسانیان، ازدواج با محارم نیز مجاز بوده است.
در فرهنگ حماسی ایران – شاهنامه مشخصترین نمونهی آن- سلطهی مردسالاری کاملا مشهود است. رستم با تهمینه ای که تنها یک روز دیدار داشتهاند و مطمئن هستند روز دیگری هم در کار نیست با اینحال ازدواج میکنند و صاحب فرزند هم می شوند!؟ در تمام حماسههای پارسی از زال تا ساسانیان، زن فرمانبردار است و مرد سالار. بر خلاف ترکان که زم اعتبار و ارزش خود را تا بعدها – حتا تا زمان صفویان حفظ میکند. پارسیان ازدواج با محارم را نیز میپذیرند. این نوع ازدواج در شاهنامه بوضوح تشریح میشود. کمبوجیه با خواهر خویش ازدواج میکند، بهرام چوبین دلباختهی خواهر خویش است؛ این امر آنچنان در بین ایرانیان رواج دارد که فردی چون کریستین سن دلیل این ازدواجها را “حفظ اصالت و نسب ایرانیان” میداند (کریستن سن، 2014، 24). در این جامعه چند همسری نشانهی شایستگی مردان شمرده میشود. خسرو پرویز در یک زمان با سه زن – مریم دختر قیصر، شیرین و گردیه ازدواج میکند. بهرام چوبین در آن واحد با چهار دختر پیوند زناشوئی میبندد (www.bahrammashiri.com روایت بهرام گور).
برعکس در میان ترکان تک همسری رایج است و وفاداری از ارزشهای اصلی دختران و زنان شمرده می شود و مردان نیز پایبند به تک همسریند. اما گاهی ازدواج برای حراست از سرزمین مادری تا حفظ مردم از کشتارهای دشمنان با رقیبان نیز مورد پذیرش قرار میگیرد. پیران ویسه سپهسالار توران، دختر خود جریره را به عفد ایرانی – سیاوش درمی آورد. حتا افراسیاب به ازدواج دخترس فرنگیس با سیاوش – هر چند که ناخرسند است – رای میدهد. ترکان با چنین ازدواجهایی میخواستند بذر صلح و دوستی بکارند و آشتی بین سران دو حکومت بپاشند. نه تنها در حماسهها و داستانها، بلکه در تاریخ نیز چنین اوامری را میبینیم: خاقان ترک دخترس را به ازدواج انوشیروان درمیآورد تا از جنگ و خونریزی بین ترکان و ایرانیان جلوگیری کند. هر چند که در این حرکت تاریخی نیز انوشیوان نهایت حقه بازی و سیاسی را نشان میدهد. در شاهنامه، روابط زنان تورانی در برابر دلاوران پارسی قابل تامل است.
در سیستم پدرسالاری اطاعت زن از مرد الزامی است در حالیکه در داستانهای آذربایجان – از دده قورقود تا کوراوغلو – خلاف این را شاهدیم. هیچ دلاوری دل به عشق زن دیگری نمیبندد، هیچ دختری نیز سبکسر و سر به هوا نیست؛ در داستانهای آذربایجان عشق به زندگی، صداقت و وفاداری حرف اول را میزند.
همواره مورخان، روانشناسان، جامعهشناسان و دارندگان مکتبهای سیاسی – ادبی و . . . هر یک به فراخور دیدگاه خود، صعود و نزول مقام و منزلیت زن را معلول شرایط و تحولات اقتصادی، روانی، بیولوژیکی، جامعه شناسی و غیره دیده و لذا دارای دیدگاه یکسانی نبودهاند. برخی از دیدگاه ملی سعی کردهاند زن را در میان ملت خویش در جایگاهی والا نشانده و برخی با تحقیر بدو نگریستهاند. در هر دو حالت، این دیدگاههای موضعگرایانه نتوانستهاند حقیقت واقعی زن را بنمایانند.
بیتردید محیط طبیعی، اوضاع جغرافیایی، عوامل آب و هوایی و اقلیمی از بنیادیترین عوامل شکلگیری فرهنگ، شیوهی زندگی و روش تولید مادی و معنوی جومع انسانی باشد. نمیتوان فارغ از این شرایط به بررسی فرهنگ و نحوه ی زندگی ملتی نگاه کرد. از این زاویه ترکان دارای تاریخی دیرین، زندگی متنوع و رنگارنگ بودهاند که صلابت کوهها، گستره ی دشتها، درازای تاریخ، تنوع برخوردها و. . . در شکلگیری این نوع زندگی، طرز وعلشت و فرهنگ آنان تاثسیر نهاده است. داد و ستد این ملت پراکنده و انبوه جمعیت در پیوند با فرهنگها و ملتهای دیگر تردیدناپذیر است. سرزمینهای کاسپین و زاگروس از زمان سومریان؛ ایلامیان، گوتتیها، هورری ها، آزها، هونها، سکاها، اورارتوها، مانناها و مادها تا امروزه روز، بر بینش این مردمان در مورد زن و مقام و جایگاه او گوناگون بوده و تا امروز ادامه داشته است. نشانههای فرهنگ سومری، گوتتی، ماننا و . . . را میتوان در فرهنگ و مدنیت امروزی مردم آذربایجان جستجو کرد. محققان و باستانشناسان با مطالعهی زندگی مردم آسیای میانه از پگاه تاریخ تا امروز و روند رو به رشد آن در جغرافیای گستردهای از آسیای میانه تا آفریقا، تفاوتهایی را در انواع تحولات اجتماعی یافتهاند. در سرازیر شدن مردم از آسیای میانه به ایران امروزی و حرکت به سوی اروپا؛ در مقاطع مختلف تاریخی، رنگ و نشان ترکان را نشان میدهد. در این مسیر آمودریا، ایران، دجله و فرات مناطق عطفی در شکل گیری فرهنگ این ملت به شمار میآیند. از این گذشته فرم بندی مدنیت از دیدگاه گذراندن دورههای مختلف – شکار، بردهداری، کشاورزی تا امروز و تمدن و مدنیت پیشرفته به وجود آمده است. تردیدی نیست که در نگاه انسان به زن به عنوان نیمی از انسانیت در دوره های مختلف تاریخی – بالفرض دورهی شبانی یا کشاورزی با دیدگاه امروزین انسان با فرهنگ شهروندی متفاوت باشد. با گذشت زمان و آمیزش اقوام و ملل مختلف جهان، فرهنگ آنان نیز درهم آمیخته و هنر و مدنیت تازهای پدید آمده است. شاید توجه به ذات یک ملت و اهمیت دادن بیشتر از واقع بدان گونهای تعصب ملی به حساب آید. اما شکی نیست که این موارد بخشی از فرهنگ و مدنیت امروزی را تشکیل میدهد. عصبیت و ملیگرایی نیز متاصر از این گونه بینش برخوردار است. با درنظر گرفتن کل بشریت و عشق به خدمت به انسانها، ما را از ملیگرایی افراطی باز خواهد داشت و از سوق به نژادپرستی مانع خواهد شد.
باید به خاطر داشت که پیدایی انسان بر روی کرهی خاکی با تشکیل خانواده همراه بوده است. نیاز انسان به زندگی جمعی – حداقل به صورت خانواده، او را بر آن داشت تا خود و عزیزانش را از حوادث طبیعی و جانوران درنده حفاظت نماید و نوعی زندگی جمعی آغاز گردد. زندگی جمعی نیز بدون پیروی از نظم و انظباط امکانپذیر نیست. بنابراین قوانینی نانوشته پیش میآید و فرهنگ زاییده میشود. هرچه عشق و علاقه بین این جمع کوچک محکمتر باشد قوانین نیز خوب رعایت شده و فرهنگی قوی و نیرومند زاده میشود. در این قانونمندی کوچک، هر کس – پدر، مادر و فرزند، بزرگ و کوچک جایگاه خاص خود را مییابد و با گذشت زمان هر یک تثبیت میشود و با تثبیت آن، فرهنگ خانواده و سپس جامعه به وجود می آید. وظیفهی پدر، مادر و فرزند در این جامعه ی کوچک به صورت احساسی تعیین میگردد و هر یک با توجه به تواناییها و لیاقت خود وظیفه و مقامی را بدست میآورند.
تکهمسری در میان ترکان مورد تائید همهی محققان قرار گرفته است؛ حتا در عرصهی تاریخ مدوّن نیز تکهمسری عمدهترین رابطهی بین مردان و زنان شناخته شده است. محققان معتقدند همه ی انسانها در آغاز، تک همسرگزین بودهاند و زنان تمایل بیشتری بدین شیوه داشتهاند چرا که از نظر غریزی و فطری، زنان نسبت به فرزندان خویش متعهدترند زیرا 9 ماه او را در دل خود و همران تن خویش تحمل کردهاند و در انتظار تولد او بودهاند و علاقهای درونی بدو یافتهاند. لذا حفظ فرزند و حفظ خانواده، اولویت اصلی زنان بوده است. تقسیم کار بین زنان و مردان بطور غریزی از همان اول نهاده شده است، هرچند که محققان این تقسیم کار را به دوران کهن سنگی مربوط میدانند که زنان تربیت کودک و جمع آوری میوه و گیاهان را بر عهده گرفتهاند و مردان شکار را پیشهی خود ساختهاند.
اکثر محققان زنان را سازندهی ابزار اولیهی انسانها دانستهاند. کار کردن زن بر روی زمین، پیوندی محکم بین او و خاک ایجاد کرده و محققان کاشف و مبدع کشاورزی را زنان دانسته اند. حتی رام کردن حیوانات را که منبع غذائی خانواده بوده به زنان نسبت داده اند. هرچند که رام کردن حیوانات بزرگی چون اسب را از کارهای مردان شمرده اند. بسیاری از محققان ترقیات اجتماعی – اقتصادی و طرز معیشت را بدست زنان امکان پذیر دانسته اند. اگر خانه سازی زا مردان انجام داده اند و خیمه ای برپا کرده اند زنان زراعت را در اطراف آن رونق داده اند. اگر مردان شکار و گرفتن حیوانات را به انجام رسانده اند زنان اهلی کردن و پرورش آن – همچنین استفاده از منابع غذائی بدست آمده از پستانداران- تولید شیر و لبنیات- پرورش گیاهان را بر عهده داشتهاند. اختراع لباس، دوخت و دوز، اختراع ریسمان، نساجی، کوزهگری، سبد بافی، درودگری را میتوان به زنان نسبت داد. اما شاید تجارت، داد و ستد، جنگ، حفاظت و نگهبانی از کیان خانه و خانواده را به مردان واگذار کرد.
در تاریخ، از دوران زنسالاری و مردسالاری نام برده شده است که اکثرا معتقدند دوران زن سالاری طولانیتر از مردان سالاری و مقدم بر آن بوده است. زن سالاری یا مادرشاهی، دوران درازی را در بر گرفته و او نگهبان خانه، آتش، جستجو، بافندگی، پرورش نباتات، ساختن ظروف سفالی، گردآوری میوه و خوراکی ها، پختن غذا جزو وظلیف او در این دوره است. الهههای مختلف در ادیان نیز به صورت زن نمود یافته است. همهی این عوامل در دورهی مزبور اتفاق اتفاده است. بنابراین الهه ها نشانی از تفکر و فرهنگ انسانها در دورهی مادرشاهی به شمار میآیند. اما مردسالاری متکی بر نیروی بازوی مرد به وجود آمده و با افزودن دارائیهای انسان، مرد مسئولیت حفاظت از خانواده، حیوانات و قلمرو خاکی را بر گردن گرفته است. چون در این دوره قدرت بازو بیشتر مد نظر بوده است. در همین زمان هم برخی از خدایان به صورت مردان ریشدار پدید میآیند. قوانین تغییر مییابند و میراث از پدر به فرزندان میرسد و قوانینی چندی نیز پدید میآید.
زنان سومری از نوعی اسندلال برخوردار بوده، حتا به مقام ملکه بودن نیز رسیدهاند دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1369، 36). باستان شناسان در حفاریهای گرگان، تورنگ تپه، اورمیه و. . . آثاری از الهه های زن بدست آورده اند انصاف پور، 1348، 39).
اسطوره واقعیت فرهنگی بسیار پیچیدهای است که میتوان از دیدگاههای مختلف به بررسی آن نشست، اما نمیتوان انکارش کرد. اسطوره ناقل سرگذشت قدسی و مینوی جهان است. شناخت انسان از اطراف خویش است. اسطورهشناسی – میتولفوژی نیز بررسی تاریخ افسانههای خدایان، تعبیر و تفسیر افسانهها و در حقیقت شناخت درک و آگاهی انسان از پدیدههای طبیعی است. بنابراین این اسطورهها به دوران قدیمتر از دین و علم مربوط میشود. اما گونهای اعتقاد و نوعی علم در آن نهفته است. صورت بندی سادهای از علم و دین در آن موجود است که با تکامل همین اسطوره، دین در وجود آمده و سپس علم جایگزین دین گشته است.
هدف اسطوره ها همچون علم، تبیین واقعیتهای جهان و روشن کردن دلایل وجودی این واقعیتهاست. روز و راز دریافتی انسان نخستین و دست نیافته به علم و دین نسبت به جهان هستی و قدرتهای مافوق بشری همان اسطوره است. بنابراین نمل توان نسبت بدان بیتوجه بود. زیرا وجود اسطوره در میان ملتی خاص، نشانگر وجود افکار و عقایدی است که معرف پیشرفت علمی و ادبی اوست. به عبارت دیگر، اسطوره نحوهی تفکر و اندیشهی مردم را در باره ی ماوراءالطبیعه و وظایف بشر در برابر آن را نشلن میدهد؛ طرز تفکر فلسفی او در آن زمان است و ارزش پردازش و بررسی را دارد. هر ملتی که دارای اسطوره باشد تردیدی نیست که دارای مدنیت و فرهنگی بالاست و نمی توان اورا بدوی یا بیابانگرد نامید.
شکی هم نباید داشت که هرچند این اسطورهها امروزه فاقد ارزش علمی برای بکاربستن آن باشند اما آنها را بایست روایات جدی و علمی مردمان آن روزگار در بارهی آفرینش و نیروهای ماوراالطبیعه دانست. تمامی ملل و اقوام تاریخی، تاریخ خود را از اساطیر آغازیدهاند و امروز بدون داشتن و بررسی این اساطیر نمیتوان به کنه و ریشهی فرهنگ و تاریخ آن ملت دست یافت. با پیشرفت انسان و جامعه، تفکر انسانی توانستهاند گونه ای وحدت و هماهنگی بین یافتهها و اعتقادات خود پدید آورند و دین زاده شده است. دوران اسطوره شاید بسیار طولانیتر از دوران دینداری انسان بوده است و سپس علم به عنوان فنومنی پدید آمده است که دین را پشت سر نهاده و تفکرات انسان را سامان بخشیده است. بنابراین اسطوره، دین و علم به دنبال هم آمده اند و یکی تداوم پیشرفت دیگری است.
اساطیر آذربایجان مانند افسانهی آفرینش، درخت حیات، برخی از داستانهای کتاب ددهقورقود هنوز جنبه های اساطیری خود را حفظ کرده اند مانند دومرولی که بدنبال عزرائیل می گردد، یا تپهگؤز – با وجود هیبت وحشتناکش – که از فرشتگان بدنیا آمده، همچنین باسات و. . .
در داستان آفرینش (یارادیلیش داستانی) در میان ترکان قدیم “آق بانو” زنی است که الهام بخش خدا در آفرینش کاینات و انسان بوده است.
زن اول اوغوز خان از نوری آبی رنگ و با شکافتن تاریکی از آسمان فرود آمد؛ زن دوم او نیز از درون یک درخت زاده شد و هر دوی این زنان موجوداتی فوق بشری بودند.
در میان ترکان یاقوت (یاکوتسک) ، “آق اوْغلان” توسط زنی نورانی که از درون درخت بیرون آمده بود، شیر داده شد.
حماسه یا ائپیک با واژهی حمس عربی و ائپیک (اپیکوس یونانی) در رابطه است که در عربی به معنی جنگ، خشونت و شجاعت پیوند دارد و در یونانی شعری را گویند که اعمال قهرمانی را سروده باشد. در کل حماسه یا ائپیک را میتوان به منظومه هایی اطلاق کرد که به دلاور ، رزم و شجاعت قهرمانان ملت میپردازد. در زبان و فرهنگ ترکی می توان به داستانها اشاره کرد که آشیقها سرایندهی آن هستند.
حماسه آمیزهای از اسطوره و تاریخ است. بسیاری از داستانها پیشینهای اساطیری دارند و با افسانه ها درآمیختهاند و به شیوهی حماسی سروده شدهاند. حماسههای ددهقورقود و کوراوغلو از جملهی این داستانها میباشند.
داستان شهر زنان از جمله حکایتهای دو منظومه از فردوسی و نظامی است. در شاهنامهی فردوسی، شاید تنها موضع مثبت او زمانی است که به این زنان میپردازد. در شاهنامهی فردوسی این شهر، “هروم” نامیده شده است. همهی ساکنان شهر هروم زنان هستند. اسکندر که مشتاق سرزمینهای تازه است قصد دیدار این شهر را میکند. در طی این داستان، چگونگی حکومت زنان بر این سرزمین مطرح میشود. پس از فردوسی، نظامی در اسکندرنامه با طول و تفصیل بیشتری به این داستان میپردازد. پادشاه شهر زنان نظامی، بانویی به نام نوشابه است که خرد و زیبایی را باهم دارد. ماجرای این داستان در شهر بردع یعنی وطن خود نظامی اتفاق میافتد که از این جهت شباهت آن به داستان خسرو و شیرین هم قابل توجه است. چرا که مهین بانو هم حاکم شهر است و ادارهی امور این شهر به تمامی در دست زنان است. شیرین شاهزادهای از جملهی این زنان است. شباهت این داستانها با داستانهای اساطیری زنان آمازون که زنانی بودهاند که بر شهر خود حکومت داشتهاند و مردان را به سرزمین ایشان راه نبوده است و اینکه ناحیه مستقر ایشان با آنچه نظامی گنجوی گزارش میکند مطابقت میکند. دور از انتظار نیست که شاعران بزرگ افسانهسرای تاریخ ایران با در دست داشتن اطلاعاتی که ممکن است از اسکندرنامههای منثور به دست آورده باشند از داستان شهر زنان باخبر شده و آن را به نظم کشیدهاند. نکته دیگر اینکه فمینیستهای عصر حاضر هم با نوشتن داستانهای اوتوپیایی شهر زنان رویکردی دوباره به این آرمانشهر داشتهاند.
در منظومههای نظامی گنجوی و فردوسی طوسی به شهر زنان برمیخوریم. فردوسی نام این شهر را هروم دانسته و نظامی آنرا بردع میداند. در شاهنامهي فردوسي از کشور زنان جنگاوري سخن رفته که زنان بر آن حکومت ميکردهاند. اسکندر پس از تسخير کشورهاي معروف روزگار خود قصد آن سرزمين ميکند و وقتي به نزديکي کشور زنان ميرسد نامهاي به عنوان مهتر يا فرمانرواي کل آنان مينويسد. اسکندر که اخبار زيادي از دليريها و خرمنديهاي زنان شهر هروم شنيده بود جانب احتياط را ميگيرد و پيغام ميفرستد که ما با شما جنگ نداريم فقط ميخواهيم از شهر و سرزمين شما ديدن کنيم تا مجهولي از جهان براي ما باقي نماند و وقتي شاه بانوي شهر زنان از صحت گفتهي او مطمئن ميشود به او اجازه ميدهد که تنها به ديدن آن شهر اکتفا کند.
نظامی نیز از آرمانشهر زنان سخن میراند و زنان را حاکمان این شهر – یعنی بردع – شهری در قره باغ امروزی می داند که به تفصیل در این باره سخن خواهیم گفت. این زنان نام آمازون را از خود به یادگار نهاده اند و داستان آنان در افسانه های یونانی جایی برای خود باز کرده است.
آمازونها هرچند در اسطورههای یونانی معروف گشته است، اما در نهایت با نام زنان ترک و سکا پیوند یافته و با نام آذربایجان گره خورده است. آمازون، نام قبیلهای از زنان جنگجو است که هیچ مردی را به جمع خود راه نمیدادند. این زنان جنگجو در ایلیاد با نام antianeirai و توسط هردوت با نام androktones توصیف شدهاند. هرودوت مینویسد احتمال دارد زنان آمازون واقعیت تاریخی داشته باشند. هردوت جای اسکان ایشان را در میان مرزهای سکاها و سرمتیها میداند، البته برخی تاریخ شناسان مکان آنها را در شرق آسیای صغیر میدانند.
این افسانهها که داستانهای بسیاری تا امروز از آنان گفته میشود و کتابها در این مورد نوشته اند در فرهنگ یونان جایی برای خود یافته است. در هر صورت، سرزمین این زنان همانا آذربایجان دانسته شده است. همین داستانها به شکلهای مختلف وارد فرهنگ و ادبیات فارسی و ترکی گشته است. در ادبیات ایران دو شاعر برجسته و شناخته شدهی جهانی یعنی فردوسی و نظامی در این باره سخن گفتهاند و داستان سرودهاند. اما تعداد این داستانها در ادبیات یونانی بسیار فراوان است.
منشا این واژه چندان هم قطعی نیست. گویند برگرفته از لغت amazoi است که در زبان یونانی به معنی “پستان کم” باشد که ناشی از افسانهای است که میگویند آنها پستان سمت راست دختران را از جوانی میبریدند یا میسوزاندند، تا کشیدن کمان برایشان آسان شود، چون تیر و کمان سلاح اصلی آنها بود. اکثر نویسندگان معتقدند که آنها پستان سمت راست را میبریدند. ولی فردوسی در شاهنامه چنین اظهار میدارد که آنان پستان سمت چپ خود را میبریدند. سخن او در این مورد چنین است:
سوی چپ بكردار جوینده مرد
كه جوشن بپوشد بروز نبرد
سوی راست پستان بسان زنان
بسان یكی نار بر پرنیان
آمازونها از شمشیر هم استفاده میکردند، تبر دو طرفه و سپرهای هلالی شکل با خود حمل میکردند. بیشتر نبردهای آنها بر پشت اسب انجام میشد. آنها بعضی مواقع برای بقای نسل با مردهای قومهای دیگر ملاقات میکردند، اما فقط دخترها را بزرگ میکردند و پسرها را کشته یا به نزد پدر باز میگرداندند.
آمازونها روزگار طولانی در آذربایجان سكونت داشته و برای خود حکومتی به پایتختی بردع داشتند. زنان جنگجوي آمازون از جمله نام آورترين زنان شمشيرزن بودند که دائما با يونانيان در جنگ و ستيز بودند. در ميان آنان تنها زني حق ازدواج داشت که مردي را کشته باشد. این زنان چنان در عمليات جنگي ورزيده بودند و چنان به زور بازو و قدرت تحرک به کمال بودند که به هر جا حمله ميکردند مردان جنگي را از دم تيغ ميگذاراندند. آنان در يکي از جنگهايي که با يونان کردند شکست خوردند وعدهي زيادي از آنان اسير شدند و هنگامي که اين زنان اسير را در سه کشتي جنگي حمل ميکردند. در بين راه شورش کردند و کليهي مردان جنگي را کشتند وآن سه کشتي بزرگ را در اختيار خود درآوردند و با آنها خود را به سرزمين سکاها رساندند و در آنجا پياده شدند. آنان در سر راه خود هر جا اسبهاي قابلي مييافتند سوار ميشدند چنانکه پس از مدتي همگي صاحب اسب و سلاح شدند و به همراه ساير زنان جنگي آمازون که به آنان ملحق مي گشتند وبه سرزمين سکاها رفتند.
در داستانی دیگر، هرکول – پهلوان اسطورهای یونانیان نیز مجبور بود به سرزمین آمازون سفر کند تا نهمین خوان خود که توسط یوریستئوز برای او طرح شده بود را به اتمام برساند. این خوان به “کمربند هیپولیتا” شهرت دارد و وظیفهی او برگرداندن این کمربند نمادی بود که از طرف آرس، خدای جنگ به آمازونها داده شده بود. یونانیان آمازونها را از نوادگان آرس و اتررا می دانند. (آغاسیاوغلو، 2010، 166)
در روایات رومی یکی از 12 مامورین هرکول رقتن نزد آمازونها و گرفتن کمربند هیپولیا از ملکه آمازونها بود. کمربند، قدرت ملکه هیپولیت را تامین میکرد و این کمربند را اریز برای او فرستاده بود. آوازهی هرکول به گوش ملکه رسیده بود و با خوشرویی هرکول را پذیرفت و پس از خلوت کردن با وی دلیل آمدنش را پرسید سپس بدون هیچ ممانعتی کمربند را به هرکول داد. این ماموریت به خوبی در حال پیشرفتن بود که هرا خود را دخالت داد و جنگجویان را بر علیه هرکول شوراند. آنها وارد سرا شدند و با مشاهده هرکول که کمربند ملکه در دستانش بود خشمگین شدند و تصور کردند که هرکول قصد دست درازی به ملکه را داشته است. به او حمله میکنند و در این بین ملکه سعی در متوقف کردنشان داشت اما تیری به او خورد و مرد. او در آخرین نفسهایش کمربند را به هرکول داد و او فرار کرد.
اما روایتهای مختلفی از این داستان در ادبیات یونان و اسطورههای یونانی آمده است که خارج از بحث مورد نظر ماست (رک: ائتروسک-تورک باغی، 1401، 177)
زنان آمازون دارای جامعه بیطبقه بوده و همه باهم برابر بودند و کسی را بر کسی برتری نبوده است. آنها همگی باهم برای پیشبرد اهداف قبیله کارم تلاش میکردند و همه در سود و زیان قبیله شریک و سهیم بودند. حمدولله مستوفی در کتاب نزههالقلوب در باره زنان آمازون مینویسد:
“هر كاری كه جهت نظام امور دنیوی، مردان را باید از فلاحت و صناعت و غیر آن حاصل شود همه را باهم شریک باشند و بزرگی و کوچکی و نزاع جهت سود و زیان در میان ایشان نیست و زیادت طلبی و زینت جویی بنا به اعتقاد ایشان حرام است. الحق خوش مذهبی و روشی دارند و چنین زنان را بر بسیاری از مردم ترجیح و تفضیل است”.
زنان آمازون دارای ملكههای مشهوری هستند که نامدارترین آنان ملکه هیپولیته، ملکه میرنیا، ملکه پانتزیله، ملکه اسپاترا، ملکه توروس، ملکه تالس تریس بودند. ملکه اسپاترا همسر آمرگس – حکمران سکایی آذربایجان بود که در نبرد دائمی با کورش شاه ایران بوده است. کورش که همواره سعی می کرد تا بزور شمشیر و نیزه بر متصرفات خود بیفزاید چشم طمع به سرزمین سکاها هم داشته است.
ملکه اسپاترا همسر آمرگس – حکمران ترکان سکایی آذربایجان بود که در جنگ دائمی با کورش بودند. کورش همواره تلاش میکرد تا سرزمین آنان را نیز بر متصرفات خود بیفزاید. در جنگی که آمرگس با کورش داشت علیرغم دلاوریهایش شکست خود و اسیر شد.
كوروش به ملكه اسپاترا پیغام داد شوهرش اسیر شده و او بهتر است كه بدون مقاومت تسلیم
شود. ولی ملکه اسپاترا همراه با دویست هزار تن از زنان و سیصد تن از ترکان سکایی به مقابله با کورش شتافت و طی جنگی سهمگین او را شکست داد و او را اسیر نمود. چون پادشاه هر کدام از طرفین جنگ در دست دیگری لسیر بود، قرار بر مبادله ی اسرا گرفتند و کورش با آمرگس سکایی مبادله شد.
دنبالهی این مناقشات به زمان حكمداری ملكه تومروس کشیده و عاقبت جنگی دوباره بین کورش و سکاها که تومروس رهبری آنان را داشت در میگیرد. در نخستین جمگ، کورش با حیله و نیرنگ فرمانده ترکان سکایی را که پسر ملکه تومروس بود اسیر گرفت و کشت. این مساله سبب خشم ملکه گردید. ملكه تومروس كه ـ بروایتی دختر افراسیاب یا از نوادگان او بود در رأس یك ارتش بزرگ سكائی- آمازونی به مقابله كوروش شتافت و طی جنگی مخوف سپاهیان كوروش را تار و مار و خود او را کشت. اكثر شعرا و نویسندگان آذربایجان از اینملكه آمازونی آذربایجان در آثار خود با نام “آنام تومروس” یاد میکنند و او را جزو ملکههای نمونهی آذربایجان می دانند.
از دیگر ملكههای جنجالی آمازونها ملكه تالس تریس یا ملكه نوشابه بود كه ملاقات او را با اسكندر را مورخین ثبت كردهاند و نظامی گنجوی این داستان را در اقبالنامه – بخش دوم اسکندرنامه مایهی خلاقیت ادبی خود قرار داده است. مرحوم محمدعلی تربیت در شرح حال قطران تبریزی به این مساله اشاره دارد که زنان آمازون در اطراف رودهای کر و ارس زندگی می کردند و به صراحت می نویسد:
“کرزن و کرکر عبارت از دو ملتی هستند که یکی از آنان جوزن، کدزوان یا کرمیان می باشد که فعلا موجود هستند و دیگری ملتی بودند که در دامنههای کوه قفقاز از رود کُر تا ارس ساکن بوده اند و با آمازونها همحدود و معاشر بودند”.
فردوسی پایتخت زنان آمازون را بنام ”هروم” میخواند كه اسم قدیمی “بردع” از شهارهای آذربایجان بود. او از سفر اسکندر بدین شهر مینویسد و از نامهای خطاب به ملکهی آنجا چنین یاد میکند:
هی رفت با نامداران روم
بدان شارسانی كه خوانی “هروم”
بفرمود تا فیلسوفی ز روم
برد نامه نزدیك شهر “هروم”.
نظامی گنجوی شاعر بزرگ آذربایجان درمورد نام قدیمی و نام جدید شهر زنان در اسكندرنامه خود چنین توضیح میدهد:
هرومش لقب بود ز آغاز كار
كنون بردعهاش خواند آموزگار.
مقدسی مورخ بزرگ ایران از شهر بردعه بعنوان “بغداد آذربایجان” در دورة خود یاد میكند. ملاقات ملكه تالس تریس یا نوشابه با اسكندر كبیر از مباحثه انگیزترین بخشهای اسكندرنامههاست و بالاتفاق تمام سرایندگان و نویسندگان بر پاكدامنی و عفت و عدالتخواهی و آگاهی به رموز سیاست جهانی این زنان اشارهها دارند.
اسکندر در لباس مبدل خود را سفیر معرفی کرد و به پیش ملکه تالیس رفت. اما از طرف ملكهی آذربایجان مورد شناسایی قرار گرفته و وقتی مورد انكار واقع میشود ملكه آمازونها با نشان دادن تصویر حكمرانان جهان از جمله تصویر خود اسكندر به او میگوید كه تو اسكندری نه سفیر اسكندر و اضافه میكند:
مرا خواندی و خود بدام آمدی
نظر پختهتر كن كه خام آمدی
در مورد محل جغرافیایی زنان آمازون موجود و طبق شواهد تاریخی مورخین یونان باید كرانههای دریای اژه بویژه شهر ازمیر تركیه باشد كه بتدریج به طرف دریای سیاه در شمال تركیه “برابر آخر حد روم از ناحیت شمال کشیده شده و در اطراف جلگه های دانوب و بویژه دامنههای کوه قفقاز ساکن شدند.
زنان آمازون در سالهای بعد از شمال دامنههای قفقاز به طرف جنوب سرازیر شده ”در سراشیب سلسله جبال قفقاز از رود كر تا ارس” جای گرفته و در آنجا به پایتختی بردعه تشکیل حکومت می دهند.
زنان آمازون در ادامه مهاجرت تاریخی خود از سرزمینها گذشتند و مسیر خود را تا چین و کره و سیبری ادامه دادند و به آلاسكا در آمریكا وارد و در نهایت در محل امروز خود در کنار رود آمازون در داخل جنگل آمازون سکونت اختیار میکنند.
تصویر آمازونها در اروپای پس از رنسانس بار دیگر وارد هنر های تجسمی شد. چنین زنانی دنبال اعاده حقوق فروخوردهی خویش تویسط مردان بوده اند. هم از این رو نباید تعجب کرد که این اسطوره، به وسیله جنبش فمینیستی در دوره ای متاخر نیز مورد استفاده قرار گرفت تا چارچوبی نمادین به استدلالهای جنبش زنان بدهند: فمینیست معروف امریکایی گریس آتکینسون (Grace Atkinson) نام کتاب خود را “حماسه یک آمازون” (Odysée d’une amazone) گذاشت و گروههایی از فمینیستهای فرانسوی و امریکایی از نام جادوگر(Witch) یا ساحره (Sorcière) برای نشریات خود بهره بردند.